ای ساربان آهسته ران دارد توانم می رود
در این زمین پربلا ازغم عنانم می رود
از خاک اینجا بوی هجران و جدایی میرسد
گویا همین جا از تن رنجیده جانم می رود
اینجا لب خشکیده را با تیر آبش میدهند
گفتم عطش سوزم چو آتش بر زبانم می رود
اینجا مقام دیدن ذبح ذبیح اعظم است
کز داغ او شادی ز کل دودمانم می رود
اینجا من و تاریکی و غربت به هم محرم شویم
باید ببینم روی نی ماه زمانم میرود
دوران یا بنت امیرالمونمین من گذشت
وقت اسیری آمد و نام و نشانم می رود
زین پس به روی تاقه ی بی پرده میخوانم نماز
بعد از علی اکبرم دیگر اذانم می رود
من خود به چشم خویشتن باید ببینم بی کفن
روی سرم رآست به نی چون سایه بانم میرود
سلام بچه ها
برای این هفته از همتون التماس دعای زیاد دارم . خواهش میکنم سر نمازهاتون دعام کنید . خیلی نیاز دارم .
خوشبخت بشید .
چرا هیچکس نیست ؟
... خدایا این سرزمین پاک در دست ناپاکان است ، در همین 20 کیلومتری من در همین تاریکی شب علی می خواست و به نخلستان می رفت فاطمه وضو می گرفت پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت می پرداختند این خانه ی کوچک این سنگر این گودی در دل زمین این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است فریاد است غوغاست ... تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان در این چند روز با خاک انس گرفته ام بوی خاک گرفته ام رنگ خاک گرفته ام حال می فهمم که چرا پیامبر علی ابن ابیطالب را ابوتراب نامید . خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من و در دل سنگر هر دو حضور داری لحظات چگونه می گذرد عبور زمان مانند عبور آب بحری از جلوی چشمان کاملا ملموس است . اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی است در زمین خدا در متن پاکی نمی تواند تکرار پذیر باشد آری ... تنها موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی بدر می آییم در تنهایی به خدا می رسیم ... و در سنگر تنها هستم ...
سید محمد حسین علم الهدی
سلام دوست گلم. پیشاپیش از دعاهای نابتون ممنونم
ان شا الله که لیاقت توسل به امام سجاد و کمک طلبیدن از شهید علم الهدی را داشته باشم
فاتحه ای میفرستم به روح این شهید بزرگوار و از همه دوستان عزیزم التماس دعا دارم
ممنون محبوب جون از جملات مثبت و انرژی دهندت
ان شاالله هر آن چه خیر و صلاحمون هست اتفاق بیفته
نام: سید علی
طلوع: 21 رمضان
غروب: 21 رمضان
سن: 21 سال
در شـبِ قــدر، تقـدیـرت چـه زیــبا رقـــم خـــورد…!!
اسـم ، تـولـد ، شـهادت ، سِـنّ…..
شهید راز 21
بسم الله الرحمن الرحیم درود وسلام برامام حسین که چگونه زیستن وچگونه مردن را به ما آموخت بارالها من نمی خواهم که دربستر بمیرم میروم تاهمچومردان خدادردل سنگر بمیرم ومیدانم که به شهادت می رسم ، میخواهم اگر لیاقتش را داشتم ، بدنم مانند فاطمه زهرا مفقودالجسد بشود. شهادت دریست گران بها که پیامبران وارث آن وخدا خونبهای آن است اکنون که درسیاهی شب ، تنها با خدای خود هستم ، این وصیت را روی کاغذ می آورم ، شاید با این وصیت عده ای را به حقانیت دراین راه ، آگاهی دهم . انسان تنها درمقابل مرگ تسلیم است وهیچ کاری ازاو برنمی آید ، پس چه بهتر که این مرگ در راه عشق خود باشد. وشهید چه زیباست این نام ،وچه گوشنواز ، یعنی کسی که شهادت می دهد با خویش ،به درستی راهی که رفته است. ومادرجان ، خوشحال باش از اینکه فرزندت رادر راه اسلام از دست داده ای چون دیگر آن دنیا ، فاطمه زهرا (س)از تو گله ای ندارد. دروادی عشق عاقلان مجنونند درمسلخ عشق عاشقان درخونند چون وصف کنم که عاشقان چونند ازدایره عقل همه بیرونند (فدائی امام سیدعلی دوامی) مامان جان ، این که درزیر نوشتم ، معنی رانمی نویسم ،چون عربی است ومی خواهم خودتان معنی آن را پیدا کنید، ووقتی معنی آن را پیدا کردید ، منظورم را می فهمید ، نگران من هم نباشید. من طلبنی وجدنی *ومن جدنی عرفنی*ومن عرفنی احبنی *ومن احبنی عش
نیمههای شب بود که پیش از موعد که برای تهجد از خواب بر میخواست، ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست. دستهایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا «لاحول و لا قوة الا بالله» میگفت. حالتش از یک خواب هولناک خبر میداد، اما سخن مرا که شما را چه میشود آیا آب میخواهید؟ چیزی دیگر میخواهید؟ پاسخ نمیداد.
اصرارم زیاد شد، فرمود: امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمیگویم.
آنگاه کمی دراز کشید و برای تهجد طبق معمول برخاست. آخرین دقایق، هنگامی که از پلکان منزل جهت بیرون رفتن پائین آمد، دست چپ را به سینه اشاره کرد و سپس رو به آسمان بلند نمود، بدین ترتیب خداحافظی کرد.
آن وقت من (سید محمدهاشم دستغیب فرزند آیت الله شهید دستغیب) نفهمیدم با اشاره چه گفت، اما لحظاتی بعد صدای انفجار از معنی این اشاره پرده برداشت، یعنی من هم پرواز نمودم و به ملکوت اعلا رفتم.
حسن اردشیری افزود: از این شگفتتر نواری است که روز پنچشنبه 19 آذر ماه 1360 یعنی درست یک روز پیش از شهادت ایشان در جلسه درس اخلاق جهت طلاب علوم دینی از او باقیمانده که دو مرتبه با تاکید تکرار میکند من روزهای آخر عمرم را میگذرانم.
همسرشان بعد از شهادت میگوید: هنگامی که خلعتی (کفن) ایشان را بیرون آوردم، در میان پارچههای کفن، کیسهای دوخته شده از پارچه سفید یافتم، متحیر شدم این دیگر برای چیست؟ آن را کنار گذاشتم و بقیه تکهها و پارچهها را دادم.
یک هفته گذشت، اربعین حسینی (هفتم شهدای جمعه خونین شیراز) بود، قضیه خوابهایی که شب پیش از روز هفتم شهادتشان دیده شده بود که پارههای بدن آقا هنوز لای دیوارها و پشت بامها و بر سر درختهای خانههای مجاور باقیمانده است. وقتی معلوم شد این خوابها درست است هیاهویی در شهر افتاد. گوشتها را جمع آوری نمودند و از من کیسهای جهت جا دادن آن خواستند.
فورا به یاد آن کیسه همراه خلعتی افتادم، رفتم و آن را آوردم و به بعضی از بستگان دادم و جریان را گفتم؛ که آقا از پیش این کیسه را جز کفنی خود به حساب آورده و از قبل تهیه کرده است. گویا به ایشان الهام شده بود که برای تکه پارههای باقیمانده بدنشان کیسه مخصوص لازم است.
شب هنگام (شب جمعه بعد از اربعین) با حضور دستههای عزاداری، پایین قبر را شکافتند و کیسه مزبور را دفن کردند.
ان شاالله که هغته آخر این ماه پر از استجابت دعاهامون باشه.
خدا به رو به آبروی این شهیدان قسم میدیم که بخت سبز قسمتمون کنه
ان شالله
حیف نون چند متر دورتر از قبری گریه میکرد
ازش پرسیدند چرا نزدیکتر نمیری؟
گفت: مرحوم از فامیلای دورمون بود !
آقا کیف پول من مثل پیازه
بازش که میکنی گریت میگیره :|
دختر همسایمون زنگ خونمون زده
رفتم درو باز کردم میگم سلام بفرمائید
میگه : سلام، خونه اید؟؟!؟
گفتم نه منو که می بینی آخرین مدل پیغام گیر هستم
اگه از بچگی به جای سیگار بهمون می گفتن مسواک ضرر داره
الان هیچکس دندون درد نداشت همه دور هم جمع میشدیم
یواشکی مسواک میزدیم !
من وقتی چهار سالم بود
از جلو دخترا که رد می شدم دخترا برام غش می کردن !
البته الانم اگه رد می شم غش می کنن آ ولی از خنده !
شوهر چگونه موجودی است؟
شوهر فعلا موجود نیست!
بیخود دلتونو صابون نزنید
یه دونه پیرمرد ته انبار مونده
فاکتور کنم؟
همش میگن تو چرا اینقد تپلی !
بابا من تپل نیستم فقط واضحتر از شما دیده میشم!
رزولوشنم بالاتره ! همین!! کیفیت اتفاقی نیست که آخه!!!
سلام به همه عروس خانوما . صبح بخیر
سلام به همه .
عسل بانو جان من همه چله زبان رو هستم . چله افکار هم میتونه عالی باشه به نظرم .
در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است. و در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت:
من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا میباشد همچنان در جبههها میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود.
تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبههها، را از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سالها در کنار بود بازداشت. برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبههها، پا به پای مهدی، جانفشانی کرد.
نجیبه عزیزم ایشالا اون چیزی که تو دلت هست و خدا صلاح میدونه خدا بهت بده
بچه ها امشب دعا کنید. من که خیلی دلم گرفته
سلام دوستان عزیز
امروز رفتم زیارت شاه عبدالعظیم . همتون رو دعا کردم .
سلام محبوب جونی . امیدوارم حاجت روا بشی .
نجیبه جون منم بعضی اوقات این حس بهم دست میده .
آقا ، دلم گنبد طلاییت رو میخواد .
آقا ، دلم گفتن السلام علیک یا علی بن موسی الرضا رو میخواد .
آقا ، دلم گریه کردن تو حرمت رو میخواد .
آقا ، دلم تنها اومدن به حرمت رو میخواد . خودم باشمو خودت .
آقا ، دلم دیدن کبوترای حرمت رو میخواد .
آقا ، دلم برآورده شدن حاجت از خودت رو میخواد .
آقا ، دلم بدجور هواتو کرده .
آقا ، دلم حرف حالیش نمیشه . خودت بطلب که بیام .
یا علی بن موسی الرضا
میشه شاهی کنی منو راهی کنی . چی میشه به منم یه نگاهی کنی
میشه ضامن منم باشی . دلم گرفته آقا . تو رو خدا بطلب بیام زیارت . دلم خیلی بی قراره .
یا علی بن موسی الرضا
از همین امشب میشم گدای در خونه ات . میدونم که دست خالی برنمیگردم .
به امید روزی که پیشونیم رو بذارم رو حرمت . برای تک تک آرزوهام که دیگه اونموقع آرزو نیستن شکر بگم و ازت تشکر کنم .
به امید روزی که حاجت روا بشم .
أَنَا زَعِیمٌ بِبَیْتٍ فِی رَبَضِ الْجَنَّةِ وَ بَیْتٍ فِی وَسَطِ الْجَنَّةِ وَ بَیْتٍ فِی أَعْلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ لِمَنْ تَرَکَ الْکَذِبَ وَ إِنْ کَانَ هَازِلًا وَ لِمَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ.
من براى کسى که بگو مگو را رها کند، هر چند حق با او باشد و براى کسى که دروغ گفتن را اگر چه به شوخى باشد، ترک گوید و براى کسى که اخلاقش را نیکو گرداند، خانه اى در حومه بهشت و خانه اى در مرکز بهشت و خانه اى در بالاى بهشت ضمانت مى کنم.
خصال ص 144، ح 170
سلام مهربانوها حلول ماه ربیع الاول برهمه مبارک
امام رضا(ع) فرمود:
خداوند متعال فرمان داده سه چیز همراه سه چیز دیگر انجام گیرد:
1 - به نماز همراه زکات فرمان داده است، پس کسی که نماز بخواند و زکات نپردازد نمازش نیز پذیرفته نمی شود.
2 - به سپاسگزاری از خودش و پدر و مادر فرمان داده است، پس کسی که از پدر و مادرش سپاسگزاری نکند، خدا را شکر نکرده است.
3 - به تقوای الهی فرمان داده و به صله رحم، پس کسی که صله رحم انجام ندهد تقوای الهی را هم بجا نیاورده است.
بحار الانوار، جلد 74، ص 77.
آرزو جون چله ما برای زبان فقط گناه نکردن نیست بلکه درست حرف زدن و برخورد صحیح با پدر و مادر و اطرافیان رو هم شامل میشه.
تو زندگی مهمترین چیز اینه که :
” شلوارتو خوب بکشی بالا ”
چون به هر موفقیتی برسی میگن :
این همونی بود که نمیتونست شلوارشو بکشه بالا
دخترا
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﯾﻤﻞ . _ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﯾﻤﻞ *_*
میخواین بدونین تنهایی یعنی چــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟
تنهایی یعنی بری توالت
بعد شیر آب رو باز کنی و ببینی ای دل غافل آب نیست
اون وقت دادب زنی یکی آب برسونه
ولی کسی نباشه یه آفتابه آب بده دستت!
اصن یه وض بدیه ها
بخشید اشک جلوی چشامو گرفته دیگه نمیتونم ادامه بدم
ببخشید اما
ﺍﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺗﻨﻤﻮ ﻟﺮﺯﻭﻧﺪ
ﻫﻠﻪ ﺩﺍﻥ ﺩﺍﻥ ﺩﺍﻥ ﻫﻠﻪ ﯾﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﯾﻪ ﺩﺍﻧﻬﻬﻬﻬﻪ
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻓﺴﺮ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺟﻔﺖ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﺩﺭ ﭼﻪ ﻣﻮﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻪ ؟
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺘﻪ : وقتی عروس شدم
ﻧﺨﻨﺪ دختره دیگه دلش شوهر میخواد …
ما ها ر ومیگه خخخخخخ
هَلْ تَدْرُونَ مَا الْغِیبَةُ قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ ذِکْرُکَ أَخَاکَ بِمَا یَکْرَهُ قِیلَ أَ رَأَیْتَ إِنْ کَانَ فِی أَخِی مَا أَقُولُ قَالَ ص إِنْ کَانَ فِیهِ مَا تَقُولُ فَقَدِ اغْتَبْتَهُ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ فَقَدْ بَهَتَّه
آیا مى دانید غیبت چیست؟ عرض کردند: خدا و پیامبر او بهتر مى دانند. فرمودند: این که از برادرت چیزى بگویى که دوست ندارد. عرض شد: اگر آنچه مى گویم در برادرم بود چه؟ فرمودند: اگر آنچه مى گویى در او باشد، غیبتش کرده اى و اگر آنچه مى گویى در او نباشد، به او تهمت زده اى.
مجموعه ورام ج 1 ، ص 118